« معماری مانند نوشتن آهنگ است »: در گفتگو با ریک جوی

درباره ما

افتخارات

پروژه ها

دانشنامه

تماس

پیشنهاد هایی برای شما

جهت مشاهده پروژه های اجرا شده، روی تصاویر کلیک کنید.

نیاز به مشاوره دارید...

زمان مورد نیاز برای مطالعه:

8 دقیقه

تاریخ انتشار:

1400-01-31

دسته بندی:

دانشنامه معماری, عمومی

[kkstarratings]

زمان مورد نیاز مطالعه:

8 دقیقه

دسته بندی:

دانشنامه معماری, عمومی

به این مقاله امتیاز دهید

[kkstarratings]

« معماری مانند نوشتن آهنگ است »: در گفتگو با ریک جوی

معماری مانند آهنگ

فهرست مطالب

نوشته شده توسط ولادیمیر بلوگولوفسکی

ریک جوی ، معمار مستقر در آریزونا ، که به دلیل ساختمانهای شعری خود ، به ویژه خانه هایی در صحرای سونوران ، ایالات متحده آمریکا ، که جشن تکنیک ساخت و ساز زمین زیبا را می گیرد ، شناخته می شود ، تا حدودی یک شخصیت فرقه مانند است ، به طور مداوم دانشجویان و معماران جوان مشتاق را مجذوب خود می کند از سرتاسر جهان به تمرینات متوسط خود در توسان ادامه دهید.

 

معماری مانند آهنگ
call2

نیاز به مشاوره دارید؟

جهت دریافت مشاوره با ما در تماس باشید…

جوی ، که در ماین به دنیا آمد و بزرگ شد ، در سال ۱۹۸۵ در ۲۸ سالگی به آریزونا نقل مکان کرد تا با توجه جدی به سبک زندگی محلی ، آب و هوا ، جانوران و گیاهان و فنون ساخت بومی ، در رشته معماری تحصیل کند. او تمرین خود را در سال ۱۹۹۳ شکل داد و بلافاصله جلب توجه رسانه های ملی و بین المللی به کارهای محلی خود ، به ویژه برای استفاده استادانه آنها از دیوارهای زمین خیز.

ریک جوی معتقد است که “معماری مانند نوشتن آهنگ است.”

ولادیمیر بلوگولوفسکی: بگذارید با یکی از گفته های شما شروع کنم ، “یک خانه یک پرنده عجیب است زیرا می تواند در جهات مختلفی حرکت کند.” این بسیار درست است ، اما به عنوان یک معمار می دانید که می خواهد به کدام سمت برود ، درست؟

ریک جوی: به نوعی بله. اما بسیاری توسط مشتری هدایت می شود. و در طول زندگی حرفه ای ام ، تمایلی به ایجاد یک سبک امضا ندارم. بنابراین ، من تمام پروژه های خود را به عنوان ساختمان های بسیار متفاوت می بینم. من مسئولیت خود را در دستیابی به چیزی منحصر به فرد با پاسخگویی خاص به هر یک از خواسته های مشتری خود می دانم. این در مورد من یا حتی در مورد تیم من نیست. این در مورد پیشنهاد به هر مشتری است.

 

ولادیمیر بلوگولوفسکی

 

وی بی: شما اصالتاً اهل ماین هستید که به عنوان نوازنده ساز کوبه ای کلاسیک آموزش دیده اید و بیش از دوازده سال را به عنوان یک درامر حرفه ای اجرا کرده اید. سپس در سال ۱۹۸۵ ، در سن ۲۸ سالگی ، ناامید از سبک زندگی یک نوازنده ، تصمیم گرفتید معماری بخوانید. خیلی دیر ، درسته؟

ر.ج: مطمئناً ، من برخی از اساتید خود را داشتم که جوان تر بودند. [می خندد.] با این حال ، پسران بزرگتر من به همان زمان زمان بردند تا بفهمم که سرانجام می خواهد چه چیزی بخواند – معماری. بنابراین ، او در همان سن ۲۸ سالگی به مدرسه معماری مراجعه کرد. او اکنون در سال سوم خود است و مصمم به فارغ التحصیلی است. اما من به هر دو پسرم گفتم که اگر آنها نمی دانستند که تا ۲۸ سالگی می خواهند در زندگی چه کاری دنبال کنند ، من نمی خواهم هزینه آن را بپردازم! [می خندد.]

 

ریک جوی

 

ضمناً ، من از درامز بودن کنار نرفته ام. [شادی به درامی اشاره می کند که در آغوش بازش نشسته است]. می دانید ، هنگامی که من در دبیرستان بودم ، مشاور راهنمایی من گفت: “ریک ، شما بالاترین ضریب هوشی را در بین دانش آموزان ما در اینجا دارید. اما شما همچنین پایین ترین نمرات را دارید. ” وی سپس پیشنهاد داد که من یا یک معمار خوب خواهم بود یا یک کنترل کننده ترافیک هوایی. ” و اکنون که من دائماً می توانم مشتری ها ، پیمانکاران ، سازندگان ، کارمندانم ، برنامه ها ، سخنرانی ها و سفرها را دستکاری کنم ، می توانم ارتباط این دو حرفه به ظاهر بسیار متفاوت را ببینم. [می خندد.] اما ، به نوعی ، من همیشه معماری را به طور شهودی دوست داشتم. از پنج سالگی ، من در حال کشیدن شهرهای زیرزمینی مانند پائولو سولری بر روی کاغذهای طولانی بودم که پدرم ، که به عنوان چاپگر کار می کرد ، به خانه می آورد

وی بی: آیا شما با ساختمان خاصی روبرو شده اید که به شما الهام گرفته باشد تا وارد معماری شوید؟

ر.ج: هنگامی که به معلم هنر خود در کالج هنر مین در پورتلند ، مین گفتم ، جایی که من تئوری رنگ ، مجسمه سازی و عکاسی را مطالعه کردم و می خواهم معماری را دنبال کنم ، او به من توصیه کرد که از مدرسه صنایع دستی کوهستان Haystack در Deer Isle ، بازدید کنم. [۱۹۶۱] طراحی شده توسط ادوارد لارابی بارنز [1915-2004]. من عاشق پردیس جلوی اقیانوس با غرفه های سبک بومی اش شدم که روی چوب های برافراشته شده و توسط مجموعه ای از راهروها بهم متصل شده اند. لاربی بارنز اولین معمار مورد علاقه من شد. و اولین نشریه ای که من از هر معماری خریداری کردم ، بروشور کاغذ شومیز”Museum Designs” وی بود. و چند سال پیش ، هنگامی که من مشغول کار بر روی سالن ترانزیت پرینستون و پروژه بازار در پردیس دانشگاه پرینستون بودم ، به خصوص که به طور مستقیم با ساختمان جدید جنوب وی در آنجا روبرو بود ، بسیار سودآور بود.

 

 

وی بی: شما برای تحصیل در رشته معماری به دانشگاه آریزونا ، در آن سوی کشور ، رفتید. چرا مشخصاً آریزونا؟

ر.ج: چون دوستان موسیقی دانم مدام از من می خواستند که به عنوان درامر بنوازم ، که این امر باعث میشد تحصیل من در خانه غیرممکن باشد. بنابراین ، من تصمیم گرفتم که یک مدرسه معماری که تا جای ممکن دور از ایالت خودم باشد پیدا کنم. و وقتی دانشگاه آریزونا را کشف کردم ، قبل از اینکه به آنجا برسم ، عاشق این مکان شدم. در ابتدا قصد داشتم به مین برگردم. اما بلافاصله پس از فارغ التحصیلی ، در سال ۱۹۹۰ ، اولین کار خود را با معماران ویل برودر یافتم که سه سال در آنجا کار کردم و در کتابخانه مرکزی ققنوس کار کردم. در آن زمان تصمیم گرفتم اینجا در آریزونا بمانم و در سال ۱۹۹۳ تمرین خودم را شروع کردم. نکته شگفت انگیز برای من تضاد بین خانه من ، دوور-فاکسکروفت در قلب ماین در گوشه شمال شرقی کشور و توسکون ، آریزونا در جنوب غربی بود. هنگامی که شما به مکانی کاملاً متفاوت از آنچه می دانید نقل مکان می کنید ، خیلی حادتر متوجه چیزهایی می شوید – کاکتوس ها ، درختان پخته ، سوسمار ، مار زنگی ، عنکبوت – واقعاً باید درباره مکان ، آب و هوا ، جانوران و گیاهان آن چیزهای زیادی بیاموزید . برای من ، فوق العاده جذاب بود. به تدریج ، من دانش زیادی در مورد این مکان ، کویر Sonoran کسب کردم.

 

 

وی بی: وقتی با معماران صحبت می کنم ، به طور معمول چند نقل قول از متن ها و مصاحبه های قبلی را لیست می کنم ، و از آنها می خواهم که در مورد آنها توضیح بیشتری دهند آیا می توانیم چند مورد از شما را مرور کنیم؟ و اگر نمی خواهید جزئیات بیشتری را بیان کنید ، می توانید تأیید کنید اگر آن را گفته اید.

ر.ج: بسیار خوب. [می خندد.]

وی بی: “یک برنامه همچنین یک بخش است و یک بخش نیز یک برنامه است.”

ر.ج: خوب ، اگر به آن فکر می کنید ، برنامه ای در مورد برش بخشی و نگاه کردن به پایین است. و بخشی به پهلو نگاه می کند. هر دو بخش هستند من یاد گرفتم که با دیدن نقاشی های زیبای لوئیس کان ، که در آن طرح ها و بخشها به همان شیوه سایه انداخته اند. همچنین ، من متقاعد شده ام که طرحی به بخشی اطلاع می دهد و بالعکس. آنها جدایی ناپذیر یکدیگر می شوند.

وی بی: “یک خانه به عنوان ساز”

ر.ج: این را در مورد خانه صحران صحرا گفتم که در آن هر سه جلد نوعی ساز تک دیافراگم است که با اجرای خاصی هماهنگ است. این همچنین یک نمونه از پیشنهادات مربوط به سبک زندگی است. و اینجا در دفتر ، می گوییم ، “اگر چه شود؟” زیاد. اینگونه است که ما در ابتدای کار اغلب پروژه های خود را عنوان می کنیم ، “اگر چه شود؟”

 

 

وی بی: و بعضی از خانه های شما به معنای واقعی کلمه تبدیل شدن به وسیله ای می شوند که باعث افزایش عبور آب ، هوا یا حرکت قطعات آنها می شود ، درست است؟

ر.ج: این درست است. به عنوان مثال ، هنگامی که بعضی از خانه های سقف فلزی ما دچار تغییرات دمایی زیادی می شوند ، باعث انبساط و انقباض و در نتیجه ایجاد صداهای متمایز می شوند. یا ، خانه Catalina ما را بگیرید که برای مشتری طراحی شده است که اکنون 93 ساله است و هنوز در آنجا زندگی می کند. اتاق خواب او یک سقف شیب دار دارد که به عنوان یک وسیله عمل می کند – آفتاب صبح زود را می گیرد ، بافت چوب گیلاس تصفیه شده سقف را روشن می کند که کل اتاق را روشن می کند. او از خواب بیدار می شود. آن سقف روشن ساعت زنگ دار اوست. کل خانه پر از شرایطی است که برای واکنش در برابر انواع وقایع یا نیازهای خاص طراحی شده است. یا در Bayhouse اخیر ما که برای یک زوج مسن کار کردیم ، درب گاراژ وجود ندارد. ماشین به ایوان جلو می آید ، یک خط شیار مانند نرده مس مخصوص طراحی شده برای کمک به حرکت آنها از ماشین به ورودی وجود دارد.

وی بی: و در آخر ، “عمل نگاه كردن از پنجره از خود پنجره مهمتر است.”

ر.ج: خوب ، این از Juhani Pallasmaa ناشی می شود. وی گفت ، با تأکید بر آنچه قبلاً در مورد ارجاع به معماری به عنوان فعل و نه اسم ذکر کردم. و من این مسیر را با اولین پروژه خود ، استودیوهای Convent ، اقامتگاه های حیاط خشتی کاملاً خوشه ای دنبال می کنم. گفتم – بیایید دروازه ای داشته باشیم که در حیاط با درخت باز شود. من می خواهم آن دروازه را ویژه کنم و می خواهم اطمینان حاصل کنم که هنگام باز کردن آن صدای جیرجیر می رسد. بعد از بستن دروازه ، به سمت استودیوها قدم می گذارید و می شنوید که سنگ های شن از زیر پایتان به یکدیگر برخورد می کنند. و سپس یک چشمه وجود دارد و شما آب را می شنوید ، و خش خش علف های هرز را می شنوید. و سایه های روی دیوارها. و درخت در حیاط تکیه داده است ، که نشان می دهد چگونه درب خود را پیدا کنید. به نوعی معماری مانند نوشتن آهنگ است. معماری در نوع خود بسیار تحریک کننده است ، اما شما می توانید با فشار بیشتر ، آن را قابل تأمل و نشاط آور کنید.

 

call2

نیاز به مشاوره دارید؟

جهت دریافت مشاوره با ما در تماس باشید…

وی بی: نظر شما در مورد وضعیت آب و هوای خلاق فعلی در معماری چیست و بیشتر در اینجا در ایالات متحده یا سراسر جهان با چه كسانی علاقه دارید.

ر.ج: فکر می کنم اکنون اوقات بسیار پویا هستند. تا آنجا که در کارهای خودم هستم ، به معمارانی چون مارلون بلک ول در فایتویل ، آرکانزاس و ادی جونز در ققنوس نزدیکتر هستم. و در خارج از ایالات متحده ، من نام پیتر استاچبری را در استرالیا می گذارم. البته ما در رقابت نیستیم. اما یک مکالمه جالب وجود دارد که مدام در بین معماران آرکانزاس ، ققنوس ، توسان ، آلبوکرک ، پورتلند ، سیاتل جریان دارد. همه ما ارتباطات بسیار محکمی داریم.

وی بی: هنگامی که از شما خواسته شد در مورد برخی از الهام بخشترین مثالهای شما در مورد کتابخانه عمومی ققنوس توسط ویل برودر صحبت کرد ، پروژه ای که شما بلافاصله پس از دانشگاه کار کردید ، صحبت کنید. کدام ساختمانهای ساخته شده در آمریکا در ۲۰ سال گذشته را بعنوان الهام بخشترین ساختمان شخصاً برای خود انتخاب می کنید؟

ر.ج: بیشتر دوست دارم به چه چیزی بروم؟ شما می دانید ، وقتی که من به همه دنیا سفر می کنم ، که اغلب انجام می دهم ، به ندرت به ساختمان ها نگاه می کنم. به عنوان مثال اگر من در پاریس باشم ، چیزی که بیشتر از آن لذت خواهم برد این است که صرفاً در یک کافه بنشینم و تماشا کنم که مردم از آنجا می گذرند. مطمئناً ، اگر من در اسکاندیناوی یا مکان های دیگری هستم که این همه ساختمان عالی را پیدا می کنید ، قطعاً سعی می کنم فرصت بازدید از آنها را از دست ندهم. و هر زمان که به بوستون می روم ، تنها معماری که واقعاً می خواهم از آن بازدید کنم ، کلیسای MIT [1955] توسط Eero Saarinen است. من ساختمان را به خوبی می شناسم. و من معمولاً به زیرزمین ، پشت محراب می روم تا همه چراغ ها را روشن کنم.

 

 

وی بی: بنابراین ، شما از شاهکارهای مدرن قرن بیستم بیشتر از ساختمانهای معاصر لذت می برید ، درست است؟

ر.ج: بله اما من فضیلت های بزرگ انسانی را به همان اندازه ، خواه معماری باستانی ، مدرنیست یا معاصر ، قدر می دانم. من از بازدید از مرکز توسعه لینکلن در نیویورک توسط Diller Scofidio + Renfro [۲۰۰۹] لذت بردم. من همیشه از دیدن ساختمانهای عالی در شیکاگو لذت می برم. از میان ساختمانهای جدیدتر می توانم از پاویلیون جی پریتزکر اثر فرانک گری [۲۰۰۴] و بال مدرن در انستیتوی هنر شیکاگو توسط رنزو پیانو [2009] نام ببرم. و اگر از من بپرسید – می خواهم از کدام ساختمان در آمریکا بازدید کنم؟ من Grace Farms را در New Canaan ، Connecticut توسط SANAA نام خواهم برد [2015].

 

منبع :

آرک دیلی | « معماری مانند نوشتن آهنگ است »: در گفتگو با ریک جوی

 

ترجمه و گردآوری :

استودیو معماری شماره چهار

سوالات متداول

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *